نقدي بر گفتههاي مسوولان درباره بيسوادي
رسول پاپايي/روزنامه اعتماد/ سه شنبه /30ابان 91 ![]() مهمترين و جديترين حركت براي گسترش سواد و محو بيسوادي، در سال 1341 با تشكيل «سپاه دانش» رخ داد. سربازان وظيفه كه ديپلم داشتند، روانه مناطق روستايي شدند، تا هم كودكان لازمالتعليم را به مدرسهها بكشانند و هم بزرگسالان جامانده از تحصيل را خواندن و نوشتن ياد بدهند. اين كار موجب شد بيش از سه ميليون نفر تا سال 58 زير پوشش برنامههاي آموزشي قرار بگيرند. تلاشها براي خشكاندن بيسوادي در كشور بعد از انقلاب اسلامي ادامه يافت. در7 دي 1358 به دستور امام خميني نهضت سوادآموزي تشكيل شد. آن زمان جمعيتي بالغ بر 14 ميليون نفر بيسواد در كشور وجود داشت. نهضت سوادآموزي طرحهاي مختلفي از قبيل طرح «ضربتي»، «گامي به سوي نور»، «سربازمعلم»، «لازمالتعليم» و «مساجد» را اجرايي كرد و توفيقاتي هم به دست آورد اما هرگز نتوانست روياي خشكاندن ريشههاي بيسوادي را تحقق بخشد. در آخرين اقدامهاي عملي، نهضت سوادآموزي در ادارات آموزش و پرورش ادغام شد و سال گذشته وزير آموزش و پرورش وعده داد كه تا پنج سال ديگر بيسوادي را ريشه كن خواهد كرد. اين وعده را همان روز كارشناسان و آگاهان به آموزش و پرورش، شعاري، غيرواقعبينانه و فاقد پشتوانه كارشناسي دانستند. اكنون مدت زيادي از آن وعده نگذشته، علي باقرزاده رييس سازمان نهضت سوادآموزي درباره وضعيت ميزان بيسوادي دركشور در روز 13 آبان سخن گفته و اعداد و ارقامي را با خبرگزاري فارس در ميان نهاده كه سايت خبري تابناك آن را هم گزارش كرده واعلام كرده است: «نزديك به 10 ميليون نفر در سنيني كه بايد برخوردار از سواد خواندن و نوشتن باشند در بيسوادي مطلق به سر ميبرند.» باقرزاده افزود: «حدود سه ميليون و 456 هزار نفر از اين تعداد در گروه سني 10تا 49 سال هستند.» اهميت اين آمار آنجاست كه، بر اساس اهداف برنامه چشمانداز 1404 پيشبيني شده تا 12سال ديگر كشور ما از جهت جايگاه علمي در «منطقه» اول باشد و يكي از «10» قدرت برتر علمي «جهان» حساب شود. برخورداري كشور از اين همه بيسواد ميتواند مسير رسيدن به اين اهداف را با دشواريهايي همراه كند و علامت سوالهايي درباره برخي اظهارات خوشبينانه درباره جايگاه علمي كشورمان ايجاد كند! وجود قريب به 10 ميليون بيسواد بالاي شش سال در كشور ميتواند يك فاجعه محسوب شود و به روشني نشان ميدهد، با وجود همه سخنان شيرين و وعدهها براي محو بيسوادي در كشور، آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي طي سالهاي گذشته موفقيت لازم را براي مبارزه و محو بيسوادي نداشتهاند و اين پرسش را ايجاد ميكند كه، آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي در سه دهه گذشته چگونه عمل كردهاند كه قريب به سه ميليون نفر در سنين 10تا 40 ساله در ايران بيسواد مطلق باقي ماندهاند؟ اشكال كار و نقص برنامه و سياستهاي اجرايي آنها در طول اين مدت چه بوده است و براي برونرفت از اين وضعيت به چه زيرساختها و برنامههايي نياز است؟ در سالهاي اخير، متاسفانه هر وقت آگاهان و كارشناسان مستقل آموزش و پرورش، نسبت به غيرواقعي بودن آمار اعلام شده درباره تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصيل و ميزان بيسوادي، هشدار دادهاند، مسوولان امر به جاي ارائه آمار دقيق با ادبيات نامناسب با منتقدان برخورد كرده و در اكثر موارد تعداد افراد باسواد و ميزان باسوادي را جهت گمراه كردن افكار عمومي مطرح و پررنگ ميكردند و به تفاوت بين كاهش درصد بيسوادي و ثابت ماندن و حتي افزايش «قدر مطلق بيسوادي» اشاره نميكردند! به گونهيي كه بررسي آمار نشان ميدهد، ما طي سالهاي گذشته هر چند شاهد افزايش تعداد با سوادن و نرخ باسوادي بودهايم اما قدر مطلق بيسوادي را نتواستهايم كاهش دهيم. به نظر ميرسد، اگردر طول سه دهه گذشته از عمر انقلاب تلاش همه و بهويژه نهضت سوادآموزي و آموزش و پرورش صرف اجراي اصل سيام قانون اساسي مبني بر آموزش كل جمعيت لازمالتعليم كشور ميشد، امروز شاهد تا اين حد افراد بيسواد كمتر از 40 سال نبوديم و جمعيت بالاتر از 40 ساله هم كمكم و خودبهخود، با گذشت زمان از چرخه جمعيت مولد كشور خارج ميشدند و شاهد گامهاي بلندي در تحقق كاهش شديد بيسوادي در كشورمان بوديم. اما با تاسف بايد گفت، عدم شفافيت در ارائه آمار و فقدان نظام جامع آماري در اين خصوص باعث شده، قريب به چهار ميليون نفر بيسواد در گروه سني 10 تا 40 ساله در كشورمان باشند و اين به خوبي نشان ميدهد تا چه حد برنامههاي نهضت سوادآموزي و آموزش و پرورش در 30 سال گذشته نتوانسته است به هدف بزرگ محو بيسوادي در كشور نزديك شود. نكته ديگر اينكه، اين آمار بر اساس تعريف قديمي باسوادي يعني «خواندن و نوشتن» استخراج شده است. در حالي كه اين تعريف از سواد به عصر قبل از اطلاعات برميگردد و امروزه در ميان كشورهاي پيشرفته و توسعهيافته باسواد به كسي كه تنها قادر به خواندن و نوشتن است، اطلاق نميشود بلكه «باسواد» به كسي گفته ميشود كه، علاوه بر خواندن و نوشتن، توانايي استفاده از اينترنت را داشته باشد و به يك زبان خارجي هم صحبت كند و بر اساس اين معيار براي باسواد بودن يك جامعه، بيشتر متوجه ميشويم كه تا چه حد از حيث محو بيسوادي در شرايط نامناسبي هستيم و چقدر تحقق افق سند چشمانداز براي رسيدن به رتبه اول علمي در ميان كشورهاي منطقه و حضور در جمع 10 قدرت علمي جهان تا 12 سال ديگر سخت و دشوار مينمايد. مناسب است آموزش و پرورش، واقعبينانهتر و مبتني بر آمار دقيق، با بحث بيسوادي برخورد كند و متوليان امر درباره ميزان بيسوادي، كودكان بازمانده از تحصيل، و گستره اجراي اصل سيام قانون اساسي، حقيقت را فداي مصالح مديريتي نكنند و با تكيه بر آمار، نگاه ويژهيي به آموزش عمومي داشته باشند، براي بچههايي كه به دلايل مختلف اقتصادي و اجتماعي دبستان يا راهنمايي را رها ميكنند، برنامههايي مشخص داشته باشند تا مانع از بازتوليد بيسوادي در سالهاي آتي شوند. با توجه به اينكه جمعيت چند ميليوني بيسواد در سنين 10تا 40 ساله را به راحتي نميتوان پاي ميز و نيمكت كلاسهاي درس كشاند، با بهرهگيري از ارباب فكر، استراتژي جديدي را براي باسواد كردن اين گروه طراحي و اجرا كنند تا به ياري خدا شاهد برداشتن گامهاي بلند براي رسيدن به مقام اول علمي منطقه و حضور در جمع 10 قدرت برتر علمي جهان باشيم. |