سیب دل
امشب کسی به سیب دلم ناخنک زدهست
بر زخمهای کهنهی قلبم نمک زدهست
این غم نمیرود به خدا از دلم، مخواه
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زدهست
قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زدهست!
امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفرهای که نان دعایش کپک زدهست!
هرشب من؛ آن غریبه که باور نمیکند
نامرد روزگار، به او هم کلک زدهست
دارد به باد میسپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زدهست!
بر زخمهای کهنهی قلبم نمک زدهست
این غم نمیرود به خدا از دلم، مخواه
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زدهست
قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زدهست!
امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفرهای که نان دعایش کپک زدهست!
هرشب من؛ آن غریبه که باور نمیکند
نامرد روزگار، به او هم کلک زدهست
دارد به باد میسپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زدهست!
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۰/۰۲ ساعت ۴:۱۷ ب.ظ توسط رسول پاپایی
|