آفتاب داغ جنوب ، گرما ، غبار، مهربانی دوستی ، توصیف این روز های جنوبی من است .

روز هایت که به نظاره کردن درد کشیدن کسی که دوستش داری بگذرد، شیرینی زیستن ،ساعتی بی نهایت بار در کامت تلخ ، وچشمانت را خیس و دلت را می شکند .  

روز هایی این چنین دستشان را به دست شب که می دهند ، حتی نشستن در ساحل کارون آرام وتماشای رقص مواج نور ها برسینه فراخش هم ،دل نگرانی ها و تلاطم درونت را آرام نمی کند و بیش از هر زمانی منتظر معجزه ای و اتفاقی و دریچه ای می مانی که خودت را برای رخ دادنش هی دلداری می دهی ،هی دلداری می دهی ، هی دلداری می دهی .... اتفاق و معجزه ای که شدنش ،  شاید شکسته دلی شما و آسمانی شدن دست هایتان باشد